یادوخاطره شهدا

گسترش فرهنگ ایثار و شهادت

یادوخاطره شهدا

گسترش فرهنگ ایثار و شهادت

یادوخاطره شهدا
زنده نگه داشتن یاد وخاطره شهدا،کمتر ازشهادت نیست-مقام معظم رهبری(مدظله العالی)

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات شهدا» ثبت شده است

خاطرات شهیدمحمدعلی دولت آبادی-خانمی مسن با دمپایی ولباسهایی مندرس

نقل خاطره  از عمه شهیدمحمدعلی دولت آبادی به نقل از.....

خانمی مسن  بادمپایی و لباسهایی مندرس

عمه شهیددولت آبادی از روز تشیع پیکر شهید نقل میکند که :

مراسم تشیع علیرغم اینکه رسانه ای نبود خیلی شلوغ و باشکوه برگزار شد .همه شرکت کرده بودند از مردم عادی تا بسیجی ها و بچه های نیروی انتظامی.

مراسم تشیع و تدفین که تمام شد وهمه رفتند، من مانده بودم سرخاک تا  کمی با برادرزاده ام خلوت کنم

اطراف خلوت شده بود و دیگر از آن ازدحام خبری نبود.

پس از آنکه کمی اطراف مزار را تمیز کردم سرخاک نشستم که خانمی مسن با دمپایی ولباسهایی مندرس نظرم را جلب کرد  که سرخاک محمد داشت گریه میکرد.

من هر چه به چهره اش نگاه کردم او را نشناختم ، کنار او نشستم  وپس از انکه آرام شد از او پرسیدم :خانم شما محمد(شهیددولت آبادی) را از کجا میشناسی؟

گفت : من همیشه در پارک جنب کلانتری 120 سید خندان می نشینم.

محمد هر وقت از آنجا با موتورش رد میشد می ایستاد و از من می پرسید :خاله کسی اذیتت نمیکند؟

چیزی لازم نداری؟ بعد کمکی به من میکرد و کمی با من حرف میزد ومیرفت.

خاله گفتنش خیلی بدلم می نشست. جایی که امثال ما را کسی تحویل نمیگیرد او همیشه با مهربانی با من حرف میزد.

او گفت:از دیروز که عکسش را دیدم وفهمیدم که شهید شده اصلا حال خودم را نمی فهمیدم و انگار دنیا روی سرم خراب شده و امروز اط جلو کلانتری با مردم خودم را به بهشت زهرا رساندم تا در مراسم تدفین او شرکت کنم و کمی در کنار مزارش آرام بگیرم.

خاطرات شهیددولت آبادی-خانمی مسن با دمپایی ولباسهایی مندرس

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸ ، ۱۵:۱۲
جامانده ازقافله

وظیفه شناسی شهدا /فقط سه دقیقه/ذکر خاطره ای از شهیدمدافع وطن محمدعلی دولت آبادی

وظیفه شناسی شهدا/ خاطره ای از شهید مدافع وطن شهید محمدعلی دولت آبادی/فقط سه دقیقه

نقل خاطره از سرهتگ حسن نورآبادی ریاست محترم وقت کلانتری 120سید خندان

شب قبل از شهادت شهیدمحمدعلی دولت آبادی بود وبنده می خواستم به هیئت محبان امام علی علیه السلام بروم.

(هنگام شهادت شهید دولت آبادی سرهنگ حسن نورآبادی ریاست کلانتری 120 سیدخندان را عهده داربودند)

چون از قبل می دانستم شهیدمحمدعلی دولت آبادی به هیئت علاقه زیادی دارد وبه اصطلاح یک هیئتی ست واز طرفی در مدت خدمت ایشان در کلانتری 120سید خندان بسیار از حسن خدمت و وظیفه شناسی ایشان راضی بودم ، به او پیشنهاد دادم که با هم به هیئت برویم وایشان هم قبول کردند.

ماه مبارک رمضان بود و هوای مرداد ماه بسیار گرم وهمه ما هم روزه بودیم.

شهید محمد علی دولت آبادی هم آنروز با زبان روزه از صبح سر شیفت بود و در آن هوای گرم ماموریتهای پلیس 110 زیادی رفته بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۸ ، ۱۶:۱۳
جامانده ازقافله
جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۰ ب.ظ

ماه مبارک رمضان درجبهه ها

ماه مبارک رمضان وشهدا - مطالب ومقالات فرهنگ ایثار و شهادت

ماه مبارک رمضان در جبهه ها

 روزه داران شهید
رمضان در جبهه‌ها در اوج گرمای تابستان آن هم در منطقه خوزستان حال و هوای ویژه‌ای داشت. سال 60 ماه رمضان در اوایل مرداد ماه و گرمای بالای 50 درجه خوزستان بسیار طاقت فرسا بود. رزمندگانی که از اقصی نقاط کشور به جبهه می‌آمدند حکم مسافر را داشتند و کمتر می‌توانستند یکجا ثابت باشند بعضی از آن‌ها در یک منطقه می‌ماندند و از مسئول یا فرمانده مربوطه مجوز می‌گرفتند و قصد ده روز کرده و روزه دار می‌شدند.

روزهای طولانی بالای 16 ساعت، گرمای شدید و سوزان کار فعالیت نبرد با دشمن حتی در منطقه پدافندی شدت یافتن تشنگی و ضعف و بی حالی از جمله مواردی بود که وجود داشت اما به لطف خدا در ایمان و اراده رزمندگان کم‌ترین خللی ایجاد نمی‌شد. سال 61 ماه مبارک رمضان در تیر ماه واقع شد. عملیات رمضان در همین ماه انجام گرفت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۰
جامانده ازقافله
جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ب.ظ

زمزمه شهید محمد علی دولت آبادی


زمزمه شهید محمد علی دولت آبادی -شعر زائر بارانی ام آقا بدادم می رسی؟

شهید والامقام محمد علی دولت آبادی ارادتی خاص به حضرت ثامن الحجج آقا علی ابن موسی الرضا(ع) داشتند .ایشان همیشه شعری را زیر لب زمزمه میکردند.این زمزمه را همه همکاران ودوستانش از وی شنیده بودند.

زمزمه شهید دولت آبادی این بود:

زائری   بارانی ام    ،  آقا  به  دادم  می رسی؟
            بی پناهم خسته ام ، تنها ، به دادم می رسی؟


گر  چه   آهو   نیستم   اما   پر   از    دلتنگی ام
                   ضامن   چشمان   آهوها  ، به   دادم  می رسی؟

 

من   دخیل  التماسم  را به   چشمت   بسته ام
                          هشتمین    دردانه    زهرا   ، به دادم  می رسی؟

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۵
جامانده ازقافله
يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ب.ظ

خاطرات نمازشهدا به روایت یاران شهید

شهدا ونماز-خاطرات نماز شهدا به روایت یاران شهدا

یاران شهدا روایت می کنند:

شهدا ونماز

فصل اول: خاطرات مربوط به وضوی شهیدان

1- شهید مسعود احمدی نسب:

زمستان 52 را فراموش نمی‌کنم. هوا خیلی سرد و یخبندان بود. رفته بودیم تهران که سری به پدر بزرگش بزنیم. صدای اذان صبح که از مسجد محل به گوش رسید، مسعود احمدی نسب که آن وقت یازده سال داشت برخاست و از آبی که یخ زده بود باری وضو استفاده کرد. پدربزرگ او که شاهد ان صحنه با شکوه بود خوشحال شد و گفت:‌خدا را شکر که در این روزها می‌بینم نوه‌هایم مذهبی و اهل نماز و دعا هستند.

***************

2- شهید نادر پشکوهی:

نادر بی‌نهایت به قرائت قرآن علاقه داشت، بخصوص سوره والفجر را زیاد می‌خواند. که حتماً رابطه‌ای بود بین علاقه او به این سوره و شهادتش درعملیات والفجر 8 اکثر شبها تا نیمه شب بیدار بود و بر سجاده با خدایش را رزاو نیاز می‌کرد.

یادم می‌آید نادر همیشه می‌گفت: شهادت یک انتخاب است، نه یک اتفاق. اذان ظهر بود که پا به دنیا گذاشت و در 22 سال عمرش حافظ اذان و نماز و قرآن بود و در اذان مغرب نیز به فیض عظیم شهادت نایل گشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۵۷
جامانده ازقافله